half brother فصل ۲ part : 19

÷ کمی خون خشک شده بود تو بعد از رفتن جونگکوک تمام هفته افسرده بودی و من میخواستم بهت نزدیک بشم و بهت کمک کنم تا از اون شرایط بیرون بیای اما نمیخواستم خجالت زده یا مضطربت کنم و نمیخواستم جونگسو از این ماجرا بویی ببره چون مطمئنن جنجال جدیدی درست می شد همش به خودم میگفتم که تو دیگه یک دختر بالغی که به سن قانونی رسیده و اگر لازم بود خودت برام تعریف می کردی
- واو من واقعا نمیتونم باور کنم که تو تمام این مدت میدونستی
سارا : اون اولین بارت بود
- آره اولین بارم بود
اون دستمو میون دستهاش گرفت و فشرد
سارا : متاسفم که کنارت نبودم
- اشکالی نداره مامان تو اصل قضیه فرقی نمی کرد
سارا : خب...اون فقط یه سکس بود یا چیزی بیشتر از اون؟؟
- برای من خیلی بیشتر از این حرفها بود و حتی مطمئنم اونم همین احساس رو داشت ولی الان انگار دیگه اینطور نیست البته که دیگه مهم نیست همه چی گذشته
سارا : به نظر میرسه که او با اون دختر توی یک خونه ساکنه
- آره با هم زندگی میکنن
سارا : ولی خب اینم در نظر بگیر که هنوز باهاش ازدواج نکرده
چشمانم را تنگ کردم و گفتم :
- این چه معنایی داره؟
سارا : خب منظورم اینکه که تا فرصت هست و دورتون خلوت شده بهتر باهم حرف هاتون رو بزنید چون مطمئنا فرصت بهتری از این گیرتون نمیاد با وجود مرگ جونگسو فکر نمیکنم بعد از این بشه دوباره با جونگکوک روبه رو بشی
هیچوقت فک نمیکردم که این میتونه به موقعیت برای من باشه ممکنه با محض بازگو کردن با جونگکوک اون خونه رو روی سرمون خراب کنه !!!
- ممنونم بابت پیشنهادت ولی من مطمئنم اون کشتی احساس بین من و اون دیگه غرق شده
و با وجود تمام خودداری ام یک قطره اشک روی گونه ام افتاد
سارا ؛ واضحه که برای تو اینطور نیست
┈─┈──┈˖.˖𔘓˖.˖┈──┈─┈
میتونستم بوشو حس کنم و بگم دقیقا پشت سرمه حتی قبل از بوش بدنمم میتونست حضور شو حس کنه پنجره ی کلیسا باز بود و باد رایحه ی سیگارشو به رخم می کشید
تنها رایحه های دیگه بوی شمع سوخته لیلیوم و مواد غسال خونه بود
من و مامان روی جلوترین نیمکت نشسته بودیم سرمو چرخوندم و دیدم ‌جونگکوک کنار نامجون و کلارا نشسته اونا یه چند دقیقه بعد از ما رسیده بودند
یه پیراهن مشکی و کت شلوار بدون کروات تنش بود و با سر پایین نشسته بود
یا کلا نفهمیده بود دارم دیدش میزنم یا اینکه تظاهر می کرد نفهمیده
نصف جمعیت دیروز هم نیومده بودند و با توجه به فاصله و ترافیک طبیعی به نظر می رسید
سرود کلیسا شروع شد و موسیقی منو مامانو به گریه انداخت کشیش شروع به حرف زدن درباره ی جونگسو کردی و وقتی به کلمه ی پدر خوب رسید ماهیچه های بدنم منقبض شدن

خب خب اینم از پارت هدیه با تاخیر لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۲۸)

half brother فصل ۲ part : 20

half brother فصل ۲ part : ۲۱

half brother فصل ۲ part : 1۸

half brother فصل ۲ part : 17

...

قلب سیاه نشان سرخ

black flower(p,315)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط